دو هفته بیشتره!
از کار و زندگی افتادم
درس خوندن تعطیله
منی که ده ساعت کمتر راضیم نمیکرد نیم ساعتم نشد بخونم
دلم درد میکنه جای عمل و کوفت و زهرمارم درد میکنه
دس بهم بزنی اشکم روونه ست
زار زدن برام اسونتر از اب خوردنه
از خودم از همه شاکیم
موحد نباشه نمیدونم چطور طاقت بیارم
میاد دستمو میگیره صورتمو میبوسه قربون صدقه میره
و من به این فکر میکنم که رابطه درست همینه!
من میتونم تکیه کنم
از همه نظر دارم تکیه میکنم
وقت لوس شدن دارم
و چقدر عجیب...
اهنگ جدید چاووشی رو پنجاه بار گوش کردم و باهاش عر زدم :))))
یه تب خفیف دارم که فک کنم به خاطر سرماخوردگی باشه
افتادم رو تختم و هیچ غلطی نمیتونم بکنم
نمیتونم درس بخونم اصلا نمیدونم چرا
ادمایی که در بستر بیماری هم پروداکتیو میمونن بدم میاد :)
استرس امتحان و کلاس بیچارم کرده ولی نمیتونم درس بخونم!
اما و ولی، ما وا نمیدیم
چون اجازشو نداریم!
امتحانمو میدم و تموم میکنم این مرحله رو
دیگه همین دیگه
تو چه خبر؟ یا به قول محسن:
من که حالم پیداست تو چه حالی داری؟