یه چیز بیمارستان هیچوقت برام عادی نشد
دعای هفتم در روزهای پر از مشکلات بازدید : 369
پنجشنبه 14 اسفند 1398 زمان : 15:05
یه چیز بیمارستان هیچوقت برام عادی نشد
دعای هفتم در روزهای پر از مشکلاتپنج سالشه! شهریور ۹۳ عروسی مهرنوش و بابک (مامان و بابای مارال) بود که خاله م برامون از یزد اوردش
هماهنگی علما در مقابل لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی حاصل ابتکار و مدیریت حضرت امام(ره) بود(بخش اول)میگم علی من چرا انقد این آدمو گنده کرده بودم؟! مگه آدم قحطی بود؟! به جهنم که دوستم نموند و باهام قهر کرد من چه مرگم شده بود!:)) میگه قربونت برم من که میگفتم تو داری دیوونه بازی درمیاری گوشت بدهکار نبود! (البته از کلمهی بی ادبانهتری استفاده کرد علیرضا!)
چه میشد اگر همهچیز کمی عجیبتر بود؟گفته بودم زبان عربی خیلی قشنگه؟ یه آهنگایی مثل نسینی الدنیا از راغب علامه تا ابد میتونه احساس منو قلقلک بده
چه میشد اگر همهچیز کمی عجیبتر بود؟نمیدونم چی شد که ماها فکر کردیم یه نسخه برای هممون جواب میده! نسخهی ازدواج تا قبل از حداکثر سی سالگی و به سرعت فرزندآوری و بعد فرزندپروری!
چه میشد اگر همهچیز کمی عجیبتر بود؟تعداد صفحات : 1